اوج معنی
در غدیر خم، نبی خشت از سر خُم برگرفت | |
خشت از خمّ ولای ساقی کوثر گرفت | |
از خم خَمر خلافت در غدیر خم، بلی | |
ساقی کوثر ز دست مصطفی، ساغر گرفت | |
گوش گردون گشت کر از های و هوی می کشان | |
کز میِ حبّ علی، امروز مستی در گرفت | |
یک طرف شوری به پا سلمان کند عمّاروار | |
یک طرف میخانه را مقداد چون بوذر گرفت | |
دوستان را گاهِ شادی شد به رغم دشمنان | |
خواجگیّ خواجهی قنبر ز دل غم برگرفت | |
خواست تا بر جام، سنگ اندازد آن مشؤوم خصم | |
سنگبارانش خدا از طارم اخضر گرفت | |
سنگ بر پیمانه افکندن ز بَد مستی چه سود؟ | |
سنگ بر سر زن که جای مصطفی، حیدر گرفت | |
آری، آری، مرتضی بر مسند احمد نشست | |
آری، آری، «هل اتی» از «انّما» افسر گرفت | |
تا به پایان آورد امر رسالت را رسول | |
دامن همّت پی ابلاغ «بلّغ» برگرفت | |
ساخت منبر از جهاز اشتران شاه حجاز | |
صاحب منبر مکان بر عرشهی منبر گرفت | |
تا «یدالله فوق ایدیهم» عیان گردد به خلق | |
دست پیش آورد و دست حیدر صفدر گرفت | |
آسمان «یا لیتنی کنت تراب» از دل سرود | |
بوتراب آن دم که جا بر دست پیغمبر گرفت | |
گفت «هر کس را منم مولا، علی مولای اوست» | |
حیدرش سرور بود، آن کاو مرا سرور گرفت | |
جانشین و قاضی دین و وصی من، علی است | |
این بگفت و بازوی آن شاه گردون فر گرفت | |
بین امواج مخالف، کشتی دین خدای | |
از تلاطم ایمنی با لنگر حیدر گرفت | |
بُد همای طبع من بشکسته پر از سنگ غم | |
باز از عشق علی، زی اوج معنی، پر گرفت | |
«خوشدل» از فیض مدیح شاه مردان، مرتضی | |
حالی از تیغ زبان، مُلک سخن، یکسر گرفت |
خوشدل تهرانی
انتخاب اشعار: جواد هاشمی
بخش ادبیات تبیان